شرکت های آرمانی

جیمز کالینز ,  و جری پوراس در یک تحقیق 6 ساله توانسته اند تصورات غلطی که در مورد شرکت های آرمانی وجود دارد را در کتاب ساختن برای ماندن توصیف کنند , آنها بیان می کنند دوازده افسانه (تصور غلط ) در مورد این شرکت ها وجود دارد ( شرکت های که عمر طولانی دارند و مراحل رشد و ترقی را در سالیان متمادی حفظ کرده اند مانند شرکت های بوئینگ , جنرال الکتریک , ,سونی , پرکتر اند گمبل , hp  , فورد , وال مارت ، والت دیسنی و … ) که به آنها می پردازیم :

  • افسانه اول: لازمه راه اندازي شركت هاي بزرگ، داشتن ايده هاي بزرگ است.

    واقعیت : شروع کار و راه اندازی با یک ایده بزرگ ممکن است فکری نادرست باشد از مجموع شرکت های آرمانی فقط شمار اندکی کار را با فکر بزرگ آغاز کرده اند و راستش را بخواهید پاره ای از این شرکت ها کار را نه با فکر بزرگ بلکه با ارتکاب چند خطای فاحش آغاز کرده اند. شرکت های آرمانی نه تنها فکر اولیه نداشته اند بلکه در مراحل اولیه ، کارشان با موفقیت همراه نبوده است . این شرکت ها مانند داستان مسابقه لاکپشت با خرگوش , در شروع کار به کندی حرکت کرده اند اما سرانجام مسابقه را برده اند .

  • افسانه دوم: لازمه شركت هاي آرماني، رهبران كبير، آرمان گرا و فرمند است.

    واقعيت: در شركت هاي آرماني وجود رهبر فرمند و آرمان گرا اصلاً لازم نيست وحتي چه بسا در بلند مدت، وجود اين نوع رهبران زيان آور نيز باشد. برخی از برجسته ترین چهره های مدیریت شرکت ها آرمانی فاقد خصوصیات رهبران فرمند و آرمان گرا بوده اند . فکر اغلب رهبران شرکت های آرمانی ایجاد سازمانی ماندگار بود نه آنکه خود رهبر کبیر شوند . آنها در تلاش برای ساختن ساعت بودند نه گفتن وقت .

  • افسانه سوم: اولين و مهم ترين هدف شركت هاي موفق سودآوري است.

    شرکت های آرمانی برخلاف آموزش هایی که در دوره های بازرگانی مدیریت به دانشجویان ارائه می شود , بیشینه کردن سود را هدف اصلی قرار نداده اند. شركت هاي آرماني مجموعه اي از هد فها را با هم دنبال مي كنند كه پول درآوردن يكي از آنهاست .( نه لزوماً هدف اصلي.) آری درست است که این شرکت ها نیز در جستجوی سود هستند اما برای خودد ایدئولوژی و ارزش ها بنیادینی دارند که فراتراز پول در آوردن است و جالب است بدانید که با این حال میزان سود آوری این شرکت ها از رقبای غیر آرمانی خود به مراتب بیشتر است.

  • افسانه چهارم: شركت هاي آرماني، همگي يك مجموعه مشترك از “ ارزش هاي محوري صحيح دارند.

    واقعیت : چنین شرطی برای آرمانی شدن شرکت ها وجود ندارد . دو شرکت می توانند ایدئولوژی های کاملا متفاوتی داشته باشند اما هر دو در جرگه شرکت های آرمانی قرار داشته باشند . باورهای هر شرکت لزوما” از نوع روشنفکرانه یا انسانی نیست (گرچه اغلب چنین است) شرکت های آرمانی از خود نمی پرسند : از نظر دیگران چه چیز برای ما مهم است؟درعوض می پرسند ” عملا و با تمام وجود به چه اصولی پایبند هستیم “؟

  • افسانه پنجم: تنها چيزي كه ثابت است تغيير است.

    واقعيت: شركت هاي آرماني به شدت به اصول ارزشي خود وفادارند و به ندرت آن اصول را تغيير مي دهند .اين اصول مانند صخره اي يك پارچه، شالوده شركت را تشكيل مي دهد و بنابراين براساس مد روز دگرگون نمي شوند. در پاره از شرکت ها این اصول بیش از صد سال ثابت مانده است. هدف غایی هر شرکت آرمانی – یعنی علت وجودی آن – همچون چراغ راهنما , یا ستاره ای درخشان در افق , همواره شرکت را راهنمایی میکند . اما با وجودی که شرکت های آرمانی به این اصول وفادارند , به همان میزان نیز عاشق و خواهان تغییر و پیشرفت هستند و همین امر سبب تغییر و تحول در آن شرکت ها می شود بدون آنکه این دگرگونی , با آن ثبات در تضاد باشد.

  • افسانه ششم: شركت هاي معتبر و سودآور، بي خطر حركت مي كنند.

    واقعيت: درست است كه احتمال دارد شركت هاي آرماني در چشم ديگران محافظه كار و دست به عصا جلوه كنند، اما اين شركت ها از گزينش هد فهاي بلندپروازانه و جسورانه نمي هراسند. گزینش این هدف ها مثل بالا رفتن از یک کوه بلند یا رفتن به کره ماه , چه بسا دلهره آور و مخاطره آمیز باشد . اما حوادث و هیجان و چالش این صعود ، آدمیان را به خود جلب می کند , انها را برمی انگیزاند و به انها نیرو و توان جنب و جوش می دهد شرکت آرمانی همواره هدفهای جسورانه داشته اند و به برکت این هدف ها در مقاطعی از تاریخ , بر شرکت های رقیب پیشی گرفته اند.

  • افسانه هفتم: شركت آرماني براي كاركردن جايي است بي نظير، بي نظير براي همه.

    واقعيت: اين شركت ها فقط به درد كساني مي خورد كه كاملاً با ديدگاه و معيارهاي شركت هاي آرماني هماهنگ باشند .

    ورود افراد به اين شركت ها از دو حالت خارج نيست . يا فرد با سازمان تناسب و هماهنگي دارد، كه در اين صورت مي ماند و رشد مي كند ( و دراين حالت از كار كردن لذت خواهد برد ) و يا اين كه چون ويروس محو و زدوده خواهد شد. پس دو حالت بیشتر نیست و حالت بینا بین ندارد کار کردن در این شرکت ها کم و بیش مثل پیوستن به یک فرقه یا یک آیین است. این شرکت ها به قدری بر باورهای خود استوارند و به قدری از آنچه به دنبال آنند آگاهند که برای افراد بی میل یا ناتوان در هماهنگی با معیارها, جایی وجود ندارد.

  • افسانه هشتم: پيشرفت شركت هاي موفق مرهون برنامه ريزي راهبردي پيچيده و بي نظير است.

    واقعيت: پاره اي از پيشرفت هاي اين شركت ها در اثر تجربه، سعي و خطا، بهره گيري از فرصت و تصادف به دست آمده است . آنچه به نظر دورانديشي و برنامه ريزي قبلي مي رسد و در بيشتر موارد حاصل اجراي سياست سعي و خطا بوده است. از این نظر, شرکت های آرمانی , پیرو مسیر تکاملی زیستی هستند (نظریه داروین) برای شناخت پاره ای از کامیابی شرکت های آرمانی از هر متن و نوشته مربوط به برنامه ریزی راهبردی شرکت ها مفیدتراست .

  • افسانه نهم: براي ايجاد دگرگوني هاي بنيادي، شركت ها بايد مديرعامل خود را از بيرون انتخاب و استخدام كنند.

    واقعيت: در هفده قرن (سرجمع دوران حيات شركت هاي آرماني ) فقط در چهار مورد مديرعامل از بيرون انتخاب شده و اين اتفاق محدود به ٢ شركت بوده است . در شركت هاي آرماني به نسبت شركت هاي طرف مقايسه مديريت درون زا به شدت مورد توجه و اقبال است. (نسبت ٦ به ١) آنها به کرات به این نتیجه رسیده اند که منشاء افکار تازه و هر نوع تحول و دگرگونی , نیروهای خود هستند نه بیرونی ها .

  • افسانه دهم: فكر و ذكر شركت هاي موفق غلبه بر رقباست.

    واقعيت: فكر و ذكر شركت هاي آرماني، غلبه و تسلط برخويش است . در اين شركت ها كاميابي و پيروزي بررقبا هدف اصلي نيست بلكه در اثر بهبود مستمر، آنها به خودي خود به اين هدفها نيز مي رسند .آنها هر روز و در هر سال 365 روز و سالهای متمادی , گاه به مدت 150 سال به این اصل یعنی بهسازی و مستمر عمل کرده اند آنها صرف نظر از موفقییت حاصله و فاصله پیشتازی از رقبا هرگز به این دست آورد ها قانع نبوده و آن را کافی ندانسته اند .

  • افسانه يازدهم: نمي شود هم خدا را خواست و هم خرما را.

    واقعيت: شركت هاي آرماني خود را اسير سرپنجه استبداد “يا” نمي كنند گرچه ظاهرا بايد بين اين و آن يكي را انتخاب كرد و نمي توان در آن واحد هر دو را با هم داشت . آنها اين نظريه را رد مي كنند كه بايد يا ثبات را انتخاب كرد يا پيشرفت را، يا فرهنگ آييني يا استقلال فردي را، يا مديريت درو ن زا يا دگرگوني بنيادي را، يا رويه هاي محافظه كارانه ای هدف هاي شجاعانه و بزرگ را، يا پول درآوردن يا پايبندي به اصول و ارز ش ها را ، بلكه برعكس آنها به اصالت “و” معتقدند و به طور همزمان هم اين را دنبال مي كنند و هم آن را.

  • افسانه دوازدهم: آرماني شدن شركت ها، اساساً مرهون بيانيه آرمان انتخابي آنهاست.

    واقعيت: منزلت و توانمندي كنوني شركت هاي آرماني منحصرًا پيامد بيانه هاي آرماني آنها نيست ( گرچه اکثرا چنین بیانه های صادر شده است )علت بزرگي آنها نوشتن انواع بيانيه آرمان، اصول ارزشي هدف غايي، رسالت، و امثال آن , که این روزها در دنیای مدیریت رواج یافته نيست . ( گرچه آنها پیش از شرکت های طرف مقایسه و ده ها سال پیش از رواج این نوع بیانیه ها , چنین بیانیه های را تدوین و منتشر کرده اند) تدوين بيانيه يك گام از هزاران گامي است كه در راه ايجاد شركت هاي آرماني برداشته مي شود.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *